پایگاه خبری فوتبالی- در دل شب، وقتی آسمان ایران هنوز بوی باران بهاری میداد، غرش انفجارها آرامش وطن را درهم شکست. پهپادهای رژیم صهیونیستی، این رژیم کودککُش و جنایتپیشه، به خاک ایران یورش آوردند؛ ناجوانمردانه و بیهشدار، درست زمانی که قلبها در آرامش میتپید. اما آنان که گمان میکردند این حمله، ملتی را به زانو درمیآورد، بار دیگر در محاسبات خود شکست خوردند.
به گزارش فوتبالی و به نقل از سایت رسمی باشگاه پرسپولیس، ایران به پا خواست. از خیابانها تا ورزشگاهها، از دانشگاهها تا باشگاههای ورزشی، موجی از همبستگی شکل گرفت. ورزشکاران از جانباختگان یاد کردند، هواداران سکوها را به صحنه حمایت و سوگواری بدل کردند و جوانانی که تا دیروز در زمین فوتبال میدویدند، امروز در صف مدافعان امنیت و غیرت این سرزمین ایستادند.
رژیم صهیونیستی، پس از حمله پهپادی به خاک ایران، بارها با زبان فریب ادعا کرده است:«ما با مردم عادی کاری نداریم»
اما حقیقت در خون آغشته شده است.
تا این لحظه، ۲۴ ورزشکار ایرانی جوانانی از رشتههای فوتبال، تکواندو، ژیمناستیک و دیگر عرصههای ورزش در پی حملات مستقیم و غیرمستقیم همین رژیم به شهادت رسیدهاند.
تفنگ بهدست نبودند، دشمن کسی نبودند. آنان با توپ، با پیراهن ورزشی، با مدالها و امیدهای جوانیشان زندگی میکردند.
این ۲۴ شهید، پاسخی خاموش اما کوبنده به این دروغ بزرگ هستند؛ که دشمنیِ این رژیم، نهفقط با نظام ایران، بلکه با نَفَس مردم ایران است.
علی مرادی، یکی از همین ۲۴ نفر بود. جوانی که زمین فوتبال وطن را با آسمان شهادت عوض کرد.
در این میان، یکی از درخشانترین ستارهها، زودتر از آنچه باید، به آسمان پیوست. جوان بیستودوسالهای از خرمآباد، بازیکن خوشفکر و محبوب تیمهای «خیبر» و «آبیپوشان لرستان» در این حمله ناجوانمردانه به شهادت رسید؛ اما او تنها یک ورزشکار نبود.
خبر شهادتش چون پتکی بر سر خانوادهاش و تیمهای محلی فرود آمد. همتیمیهایش از تمرین جا ماندند، پدرش دیگر صدای شادیاش را نمیشنود، و ورزشگاههای لرستان برای همیشه صدای فریاد شادیاش را کم دارند. اما آنچه باقی ماند، قصهای است که نمیتوان از یاد برد.
او «پسر قرمزها» بود؛ همان که شبها با پرچم پرسپولیس میخوابید و روزها با رؤیای پوشیدن پیراهن شماره ۷ این تیم از خواب برمیخاست.
علی مرادی را همه در خرمآباد با شور خاصی میشناختند. به زمین که میرفت، برق امید در چشمانش میدرخشید. حتی وقتی از سختیهای زندگی میگفت، صدایش از ایمان به فردایی روشن میلرزید. اما بیش از همه چیز، دلش برای پرسپولیس میتپید. همیشه میگفت: «یه روز تو آزادی بازی میکنم، امید عالیشاه رو از نزدیک میبینم، قول میدم!»
و چه قول پاکی بود، هرچند که مسیرش به سمت آزادی، نه از تونل ورزشگاه، بلکه از آسمان عبور کرد.
در مراسم تشییع، ورزشکاران محلی با لباس ورزشی و اشک در چشم، تابوتش را بر دوش کشیدند. روی تابوت، پرچم ایران و پرچم پرسپولیس کنار هم آرام گرفته بودند. همتیمیهایش بغض کرده بودند؛ اما سکوت نمیکردند. یکیشان فریاد زد:«علی! رسیدی به پیراهن قرمز، اما نه اونطوری که دوست داشتیم.»
علی مرادی، شهیدی با قلبی سرخ
او دیگر بین ما نیست، اما رویاهایش هنوز در زمینهای فوتبال لرستان جاریست. نوجوانانی هستند که با یاد علی تمرین میکنند، با لبخندش پاس میدهند، و با امیدش گل میزنند.
و شاید روزی، یکی از همان بچهها، با پیراهن شماره ۷ پرسپولیس، به آزادی بیاید… و با دست، به آسمان اشاره کند؛
جایی که علی مرادی، منتظر است.
علی مرادی؛ نماد غیرت، فوتبال و وطن
نام علی مرادی، حالا در کنار بزرگان ایستاده است. نه فقط در فوتبال، بلکه در صفحه تاریخ این مرز و بوم.
او ثابت کرد که قلب سرخ پرسپولیس، میتواند با خون پاک شهیدان یکی شود. که میشود هم عاشق فوتبال بود، هم عاشق وطن، و وقتی لحظه رفتن فرا میرسد، نه از سکوهای ورزشگاه، بلکه از فراز آسمان، فریاد زد:«ما میجنگیم، پرچمت بالا بمونه ایرانم.»