پایگاه خبری فوتبالی - در رئال مادرید همواره این تصور وجود داشته که مربیانی با رویکرد مدیریتی، بیش از مربیان صرفاً تاکتیکی به موفقیت میرسند.
به گزارش فوتبالی ، تاریخ این باشگاه نیز گواه همین موضوع است؛ مربیانی چون آنچلوتی، زیدان یا دلبوسکه بیشتر درخشش داشتهاند، در حالی که چهرههایی مانند مورینیو، بنیتس یا لوکزامبورگو چندان ماندگار نشدند. دلیل این روند را میتوان در ساختار باشگاه دانست؛ جایی که ستارههای اصلی درون زمین بازی هستند و نه روی نیمکت مربیان. برعکس، در بارسلونا فلسفه مربیمحور همیشه اهمیت زیادی داشته و مربیانی چون کرایف، گواردیولا یا لوئیس انریکه نقش کلیدی در موفقیتهایشان ایفا کردهاند.
اکنون ژابی آلونسو وارد چنین معادلهای شده است. او با سابقه درخشان دوران بازیگری، شاگردی نزد مربیان بزرگ و شروعی رؤیایی با بایرلورکوزن به مادرید رسید؛ تیمهایی چون لیورپول، بایرن و حتی منچسترسیتی نیز خواهانش بودند. انتظارات از او بسیار بالا رفت و همه امیدوار بودند آلونسو نسخهای تازه از کلوپ یا گواردیولا باشد. حضور او باعث شد بحثهای فنی، نظیر پرسینگ شدید، سیستمهای دفاعی متنوع یا کمبود هافبک دفاعی، دوباره به تیتر رسانهها بازگردد.
اما اولین آزمون بزرگ او در متروپولیتانو با شکست همراه شد. انتقادها به تصمیماتی بود که کمتر با فلسفه واقعی آلونسو سازگار بود؛ نیمکتنشینی ماستانتونو یا کنار گذاشتن گولر، تصمیمهایی بودند که بیشتر به مربیان کلاسیک مادرید شباهت داشت تا یک مربی نوآور. اینجاست که چالش اصلی شکل میگیرد: ژابی آلونسو باید راهی بیابد تا میان «هویت مربی مدرن خود» و «انتظارات ساختار سنتی رئال» تعادل برقرار کند. آینده او در موفقیت یا شکست این آزمون نهفته است.